atimon

تا الان تو دفتر مینوشتم، یه دفتر، دوتا، سه تا.....یه نفر گفت توهم هستی!.. بیان .. شاید تو آخرین دفترم شدی!

atimon

تا الان تو دفتر مینوشتم، یه دفتر، دوتا، سه تا.....یه نفر گفت توهم هستی!.. بیان .. شاید تو آخرین دفترم شدی!

دلم نمیاد دلنوشته هامو تو یه دنیای بی در و پیکر رهاشون کنم، ولی از یه طرف هم میگم بذار برن و واقعا رها بشن.

آخرین مطالب

دلتنگیهامو واست مینویسم که دلم یکم سبک شه!

چه حکمتیه خدایا، پدرم هست، داداشم هست، مادرم هست، بچه هام دورمن و اونقد مشغولم که وقتی برام نمیمونه!

ولی همیشه این دل صاحبدار صدات میزنه، همیشه یادم میاره که نیستی جایی که باید باشی، آخه این چکاریه که نصف عمر باید از هم دور بمونیم.....

نمیدونم بقیه چرا اینقد خودشونو میکشن برا ویزا و کار خلیج، بابا ارزش نداره به خدا!!!!!!!!

ازمن بود میومدم همه گراشیهارو کنسل میکردم......والا!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۲ ، ۱۷:۵۱
ati mon

 عکس میندازم و میذارم، به دوستام هم پیشنهاد میکنم هرازگاهی از خودتون و خانواده عکس بگیرین، میگن باشه ولی عمل نمیکنن!

فقط بلدن از بچه هاشون بگیرن، بابا خودتون مهمترین!

این بچه ها پسفردا بزرگ میشن و دربدر دنبال عکساتون میگردن، وقتی ندارین یه عقده میشه براشون و حسرتشو میخورن، هر عکسی رو که میبینی از گذشته یه خاطره برا آدم زنده میشه، پس حیف نیست خاطره هارو ثبت نکرد تا از خاطرها برن!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۲ ، ۱۰:۱۲
ati mon

بعضی وقتا باید سختگیر بود، میدونما ولی نمیدونم چرا درتوانم نیست!

هرجور فکرشو میکنم و نقشه میریزم ولی بازم نمیتونم عملیش کنم، انگار یکی جلومو میگیره!

تو هر خرابکاری بچه ها فوقش یه تشره که نصفشم باید خندمو کنترل کنم و اصلا نمیفهمم چی دارم میگم!

علی و فاطی امیدوارم سواستفاده تو کارتون نباشه با این اخلاق من.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۲ ، ۱۷:۲۵
ati mon

جای خالی بعضیا رو هیچ جور نمیتونی پر کنی، خدا کنه عزیز آدم نره اونجایی که برگشتی نداره و باید منتظر بمونی که کی بلیط برات صادر میکنن بری پیشش!

وقتی دوستمو دیدم کنار قبر همسرش نشسته و زل زده به سنگش و اصلاً حواسش به اونهمه هیاهوی غروب پنج شنبه جعفرآباد نیست. وقتی دخترشو دیدم که سطل آبو میپاشه رو قبر و میگه بابا بگیر بشین میخوایم آب بازی کنم، و خنده تلخ دوستم!.....

دلم نیومد برم جلو و سلامش کنم، ترسیدم حالا که کنارهمن شاید نخواد کس دیگه ای بره و خلوتشونو بهم بزنه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۲ ، ۱۰:۴۳
ati mon

بهش گفتم هروقت میری دیدن بابایی دس خالی نرو، شده یه شکلات از جیبت درار و نصفش کن،  بگو شکلات خوردنم با شما میچسپه!

گفت خیلی عجیبه مامان، من و بابایی جاهامون عوض شده تو این ده سال!

همیشه دوس داشتم بابایی بیاد خونه و برام شکلات بیاره، الان دیگه باید خودم براش ببرم.

بعضی وقتا بچه ها حرفایی میزنن که آدمو بفکر میندازه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۲ ، ۱۲:۰۹
ati mon
هرچی آدم سنش بالاتر میره, خیلی از مسایل براش کم اهمییت میشه!
وقتی به چن سال قبل برمیگردم میبینم که چقد مسایل رو پیچیده‌اش میکردم و برای خودم و دیگران سخت میشد!
یه نفر امروز بهم گفت وقتی فکرشو میکنم که 30 رو رد کردم غصه‌ام می‌گیره!
از من بود دلم میخواد همیشه تو این سن بمونم, یه آدم نیمه پخته که تقریبا حساب زندگیش دستش اومده, راهشو بلده و میدونه یکم وقتشو از دست داده و باید بجنبه!
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۲ ، ۰۲:۴۷
ati mon

بخاطر مشغله زیاد نتونستم پنچ روز رو به پدر و مادرم سر بزنم, دلم براشون پر میکشیدا ولی نمیدونم چرا اینقدر دل‌سنگینی کردم!

و چقد شرمنده شدم وقتی رفتم و دوتاشون تنایی نشسته بودن, میشد تمنای بچه‌ها رو تو چشاشون دید!

باید بیشتر دقت کنم, بعضی وقتا خیلی دیر میشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۲ ، ۰۲:۳۰
ati mon

هرچی به خانم .....عزیز میگم بابا  پسر کلاس ششم دیگه مرده و احتیاج به معلم مرد داره و یه خانم نمیتونه از پسش بر بیاد، معلم رو که عوض نکرد هیچ مربی ورزششونم اومد و یه خانم گذاشت، اونم دوست من، بدبخت امروز علناً کشتی میگرفت باهاشون.

حالا هم هنو یه هفته نگذشته از مدرسه رفتنشون نمیدونم با چه رویی از پسرامون شکایت هم میکنه، جواب همچین آدمی رو چی باید داد خدا!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۲ ، ۱۶:۵۰
ati mon

خیلی قشنگه دوست داشتن!

چرا بعضیا نمیخوان این خوشی رو داشته باشن، اگه بفکر گذشته ها نباشیم، اگه اشتباهامونو بپذیریم و یکم خودمونو به بی خیالی بزنیم، میشه همدیگه رو دوست داشت! که خیلی ارزش داره و حس خوبی به آدم میده!


دوست دارم دوست داشته باشم و دوست داشته هامو حفظ کنم از دستِ خیلی چیزا ..مثل امشب..!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۲ ، ۰۰:۱۲
ati mon

وای خداجون آرامش اینجا چه خوبه، چقدر خلوت، هرچی دلت خواست مینویسی و میره و موندگار میشه!

از اچم خیلی بهتره، آخه اونجا وقتی آواتارا رو میبینی اون گوشه احساس میکنی این جماعت چشم دوختن و منتظرن تا نوشته هاتو 

بذارنش زیر ذره بین، باید حواست باشه چی مینویسی...!

ولی اینجا نه، کسی نیست و با خیال راحت مینویسی حالا بعداً اگه کسی دلش خواستم بخونه و یه نظرهم بده، مثل مهمونی خصوصی میمونه که قبلش هماهنگ میشه..! 

اینجارو دوس دارم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۲ ، ۰۲:۱۸
ati mon