دیروز خانم بهمنی گفت طبق آمار تو سه رده سنی ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان، جواب سوالِ اینکه اگه بخواین دروغ بگین به کی دروغ نمیگین خیلی برام عجیب بود و راستش یکم هم ناامید شدم چون تو ابتدایی بچه ها گفته بودن دوس ندارن به معلمشون دروغ بگن تو راهنمایی هم گفته بودن به دوستاشون دوس ندارن دروغ بگن و بدتر از همه تو دبیرستان گفته بودن دوس دارن به والدینشون دروغ بگن!.
و یک چرای بزرگ اینجا بوجود اومده برام!
واقعاً چرا؟
خوشحالم برای اینکه تو هم شادی و داری لذت میبری!
خوشحالم چون فکر میکنم کارم درسته، و اشتباه نکردم!
خوشحالم چون زیبایهارو میبینم!
و دوست دارم اگر هم اشتباه کردم تو همون خواب خوش خرگوشی بمونم!
وقتی میگم شاید بمیرم، یادم میاد که یه حرفایی رو بهت نزدم که باید بدونی و دلم میگیره!
خداکنه این فرصتو داشته باشم بهت بگم!
چون الان موقعش نیست!
واقعا مسخره بود، هم من میشناختمش هم اون منو میشناخت و هردومونم وانمود میکردیم نمیشناسیم و تو نخ هم بودیم!
اگر این کلمه نبود نمیتوانستم تحمل کنم!
جادویی درونش نهفته است که آرامم میکند!
شاید زیادی پیش رفتم، شاید باید بی خیال بشم، یا خودمو به بی خیالی بزنم!
ولی اگه منم نخوام به سرزمین فکرهای بیهوده برم، اونها هستن که به مغزم کوچ میکنن
یکی بهم گفت؛ رهاشون کن و خودتو راحت کن!
گفتم اگه جای من بودی میتونستی فکرشو نکنی!
گفت؛ آره
گفتم؛ مگه میشه،چجوری؟
گفت؛ من دلسنگینم!
ولی فکرشو که میکنم دل خودم بهتره، پس تاوانشم میدم!