atimon

تا الان تو دفتر مینوشتم، یه دفتر، دوتا، سه تا.....یه نفر گفت توهم هستی!.. بیان .. شاید تو آخرین دفترم شدی!

atimon

تا الان تو دفتر مینوشتم، یه دفتر، دوتا، سه تا.....یه نفر گفت توهم هستی!.. بیان .. شاید تو آخرین دفترم شدی!

دلم نمیاد دلنوشته هامو تو یه دنیای بی در و پیکر رهاشون کنم، ولی از یه طرف هم میگم بذار برن و واقعا رها بشن.

آخرین مطالب

دلتنگی...

جمعه, ۱۲ مهر ۱۳۹۲، ۰۵:۵۱ ب.ظ

دلتنگیهامو واست مینویسم که دلم یکم سبک شه!

چه حکمتیه خدایا، پدرم هست، داداشم هست، مادرم هست، بچه هام دورمن و اونقد مشغولم که وقتی برام نمیمونه!

ولی همیشه این دل صاحبدار صدات میزنه، همیشه یادم میاره که نیستی جایی که باید باشی، آخه این چکاریه که نصف عمر باید از هم دور بمونیم.....

نمیدونم بقیه چرا اینقد خودشونو میکشن برا ویزا و کار خلیج، بابا ارزش نداره به خدا!!!!!!!!

ازمن بود میومدم همه گراشیهارو کنسل میکردم......والا!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۱۲
ati mon

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی