دلتنگی...
جمعه, ۱۲ مهر ۱۳۹۲، ۰۵:۵۱ ب.ظ
دلتنگیهامو واست مینویسم که دلم یکم سبک شه!
چه حکمتیه خدایا، پدرم هست، داداشم هست، مادرم هست، بچه هام دورمن و اونقد مشغولم که وقتی برام نمیمونه!
ولی همیشه این دل صاحبدار صدات میزنه، همیشه یادم میاره که نیستی جایی که باید باشی، آخه این چکاریه که نصف عمر باید از هم دور بمونیم.....
نمیدونم بقیه چرا اینقد خودشونو میکشن برا ویزا و کار خلیج، بابا ارزش نداره به خدا!!!!!!!!
ازمن بود میومدم همه گراشیهارو کنسل میکردم......والا!
۹۲/۰۷/۱۲