انتظار نوکری...
شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۱۳ ق.ظ
یه ساله دلم برا مثلِ فردا تنگه!
برا اینکه برم زیرزمین و وسایلای هلیمِ شب ِ هفتِ محرم رو بیارم بالا و شب گوشتاشو بار بذارم، وتا صبح دلم پیشش باشه که یه وقت زیرش زیاد وکم نباشه که فردا به چکنم بیوفتم!
و صبح زود که کمکا یکی یکی سر میرسن و میشن خادمِ امام حسین .
بعد بارگذاشتن دیگا و قل قل قشنگش!
بوی خوش هلیم که میپیچه تو خونه!
اومدن بچه ها از مدرسه و هم زدن هلیم و حاجت خواستنشون از آقا، هرکدومشون تند تند هم میزنن و چشاشونو میبندن، که نمیدونم چی میخوان ازش که اینقد عجله دارن و دلشون نمیاد که چوبَ رو به نفر بعدی بدن!
خدایا شکرت که امسالم گذاشتی باشم برا نوکری.
۹۲/۰۸/۱۸