atimon

تا الان تو دفتر مینوشتم، یه دفتر، دوتا، سه تا.....یه نفر گفت توهم هستی!.. بیان .. شاید تو آخرین دفترم شدی!

atimon

تا الان تو دفتر مینوشتم، یه دفتر، دوتا، سه تا.....یه نفر گفت توهم هستی!.. بیان .. شاید تو آخرین دفترم شدی!

دلم نمیاد دلنوشته هامو تو یه دنیای بی در و پیکر رهاشون کنم، ولی از یه طرف هم میگم بذار برن و واقعا رها بشن.

آخرین مطالب

پدر و مادر...

جمعه, ۵ مهر ۱۳۹۲، ۰۲:۳۰ ق.ظ

بخاطر مشغله زیاد نتونستم پنچ روز رو به پدر و مادرم سر بزنم, دلم براشون پر میکشیدا ولی نمیدونم چرا اینقدر دل‌سنگینی کردم!

و چقد شرمنده شدم وقتی رفتم و دوتاشون تنایی نشسته بودن, میشد تمنای بچه‌ها رو تو چشاشون دید!

باید بیشتر دقت کنم, بعضی وقتا خیلی دیر میشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۰۵
ati mon

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی