atimon

تا الان تو دفتر مینوشتم، یه دفتر، دوتا، سه تا.....یه نفر گفت توهم هستی!.. بیان .. شاید تو آخرین دفترم شدی!

atimon

تا الان تو دفتر مینوشتم، یه دفتر، دوتا، سه تا.....یه نفر گفت توهم هستی!.. بیان .. شاید تو آخرین دفترم شدی!

دلم نمیاد دلنوشته هامو تو یه دنیای بی در و پیکر رهاشون کنم، ولی از یه طرف هم میگم بذار برن و واقعا رها بشن.

آخرین مطالب

جای خالی...

دوشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۴۳ ق.ظ

جای خالی بعضیا رو هیچ جور نمیتونی پر کنی، خدا کنه عزیز آدم نره اونجایی که برگشتی نداره و باید منتظر بمونی که کی بلیط برات صادر میکنن بری پیشش!

وقتی دوستمو دیدم کنار قبر همسرش نشسته و زل زده به سنگش و اصلاً حواسش به اونهمه هیاهوی غروب پنج شنبه جعفرآباد نیست. وقتی دخترشو دیدم که سطل آبو میپاشه رو قبر و میگه بابا بگیر بشین میخوایم آب بازی کنم، و خنده تلخ دوستم!.....

دلم نیومد برم جلو و سلامش کنم، ترسیدم حالا که کنارهمن شاید نخواد کس دیگه ای بره و خلوتشونو بهم بزنه!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۰۸
ati mon

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی