atimon

تا الان تو دفتر مینوشتم، یه دفتر، دوتا، سه تا.....یه نفر گفت توهم هستی!.. بیان .. شاید تو آخرین دفترم شدی!

atimon

تا الان تو دفتر مینوشتم، یه دفتر، دوتا، سه تا.....یه نفر گفت توهم هستی!.. بیان .. شاید تو آخرین دفترم شدی!

دلم نمیاد دلنوشته هامو تو یه دنیای بی در و پیکر رهاشون کنم، ولی از یه طرف هم میگم بذار برن و واقعا رها بشن.

آخرین مطالب

بعضی وقتا راه حلی جلو پای یه دوست میذارم که خودم نمیخوام از اون استفاده کنم!

خدا کنه نتیجه بده چون راهی براش نمونده!

زندگیش مث یه ریسمان پوسیدس که فقط چنتا نخش هنوز وصله، پس آخرین راههارو هم باید بره تا بعدها بدهکار دلش نشه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۰۰
ati mon

امروز هم باز این پسره گریه میکرد!!!

الان نصف مدرسشو رفته و این هنوز صبح به مامانش چسپیده، آیدا بهش گفت اله بیا بریم تو اینقد گریه نکن همه شیطونا اومدن و باهات دوس شدنا!!

چه حرفی!!!

خودش رو بزور میبرم مکتب حالا اومده اینو نصیحت میکنه!!

زنها خوی نصیحت گرانشونو نمیتونن کنترل کنن، مال آیدا ولی از الان فعاله

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۲ ، ۰۸:۳۳
ati mon

نمیدونم چرا هروقت دلم گرفته است میام یه سر بهت میزنم!

ینی کارم درس میشه؟

بازم توکل، کاری ازدسم ساخته نیست!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۲ ، ۱۳:۳۷
ati mon

خیلی وقته نیومدم سراغت دفتر عزیزم، ازبس سرم شلوغ پلوغه اینروزا!

ولی دلم پیشت بوده.

میخوام خودمو محک بزنم ببینم میتونم اونیو که تو ذهنم هست واقعیش کنم!

دوره میبینم واسه مربی گری و نجات غریقی.

دوس دارم بتونم و مربی میگه از پسش برمیای!

دیروز رکورد گرفت ازم و امیدواررشدم از خودم، حالا دیگه خودمم میگم میتونم.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۲ ، ۱۶:۲۱
ati mon

22 آبانه و تولد علی گلِ من، قربونش برم امسال 12 ساله میشه و برا خودش مردیه، یه مرد کوچیک که دلش خیلی مهربونه!

داشتن یه پسر دوس داشتنی و مهربون ینی خوشبختی که خدا بهم داده و من هم قدرشو میدونم .

خدایا ممنونتم و ازت خواهش میکنم که موفقیت و سلامتی پسرمو روزافزون ببینم بحق این روز بزرگ و وقت عزیز.

92/8/22

نهم محرم الحرام 1435ه ق

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۲ ، ۱۰:۳۴
ati mon

یه ساله دلم برا مثلِ فردا تنگه!

برا اینکه برم زیرزمین و وسایلای هلیمِ شب ِ هفتِ محرم رو بیارم بالا و شب گوشتاشو بار بذارم، وتا صبح دلم پیشش باشه که یه وقت زیرش زیاد وکم نباشه که فردا به چکنم بیوفتم!

و صبح زود که کمکا یکی یکی سر میرسن و میشن خادمِ امام حسین .

بعد بارگذاشتن دیگا و قل قل قشنگش!

بوی خوش هلیم که میپیچه تو خونه!

اومدن بچه ها از مدرسه و هم زدن هلیم و حاجت خواستنشون از آقا، هرکدومشون تند تند هم میزنن و چشاشونو میبندن، که نمیدونم چی میخوان ازش که اینقد عجله دارن و دلشون نمیاد که چوبَ رو به نفر بعدی بدن!

خدایا شکرت که امسالم گذاشتی باشم برا نوکری.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۲ ، ۰۰:۱۳
ati mon
>امروز هرچی بگم خدارو شکر باز کمه، چون خیلی انرژی گرفتم و شادم! خدایا بازهم ممنون بنده نوازی کردی و لطفتو بیشتر از دیروزها نشونمون دادی!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۲ ، ۰۹:۰۸
ati mon

امروز صبحِ بارونی و دلپذیری داریم!

خدایا شکرت که برامون فرستادیش این رحمت لطیفتو

رفتم زیرش و خنکای وجودم شد، عطر خیسِ بارون!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۲ ، ۰۸:۳۸
ati mon

سپیده میگوید مرا چگونه بشام میرسانی؟

کاش یادم میماند بگویم با یاد خداوند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۲ ، ۲۲:۵۱
ati mon
تاحالا خیلی تولد رفتم، ولی جشن تولد امشب یه چی دیگه بود!
واقعاً از خجالت روحیه مون دراومدیم، مخصوصاً که دوستای تازه و قدیمی یه جا جمع بودن.
گاهی باید آدمای دور و بر آدم یکم تغییر کنن!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۲ ، ۰۰:۵۰
ati mon