atimon

تا الان تو دفتر مینوشتم، یه دفتر، دوتا، سه تا.....یه نفر گفت توهم هستی!.. بیان .. شاید تو آخرین دفترم شدی!

atimon

تا الان تو دفتر مینوشتم، یه دفتر، دوتا، سه تا.....یه نفر گفت توهم هستی!.. بیان .. شاید تو آخرین دفترم شدی!

دلم نمیاد دلنوشته هامو تو یه دنیای بی در و پیکر رهاشون کنم، ولی از یه طرف هم میگم بذار برن و واقعا رها بشن.

آخرین مطالب

۷ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

22 آبانه و تولد علی گلِ من، قربونش برم امسال 12 ساله میشه و برا خودش مردیه، یه مرد کوچیک که دلش خیلی مهربونه!

داشتن یه پسر دوس داشتنی و مهربون ینی خوشبختی که خدا بهم داده و من هم قدرشو میدونم .

خدایا ممنونتم و ازت خواهش میکنم که موفقیت و سلامتی پسرمو روزافزون ببینم بحق این روز بزرگ و وقت عزیز.

92/8/22

نهم محرم الحرام 1435ه ق

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۲ ، ۱۰:۳۴
ati mon

یه ساله دلم برا مثلِ فردا تنگه!

برا اینکه برم زیرزمین و وسایلای هلیمِ شب ِ هفتِ محرم رو بیارم بالا و شب گوشتاشو بار بذارم، وتا صبح دلم پیشش باشه که یه وقت زیرش زیاد وکم نباشه که فردا به چکنم بیوفتم!

و صبح زود که کمکا یکی یکی سر میرسن و میشن خادمِ امام حسین .

بعد بارگذاشتن دیگا و قل قل قشنگش!

بوی خوش هلیم که میپیچه تو خونه!

اومدن بچه ها از مدرسه و هم زدن هلیم و حاجت خواستنشون از آقا، هرکدومشون تند تند هم میزنن و چشاشونو میبندن، که نمیدونم چی میخوان ازش که اینقد عجله دارن و دلشون نمیاد که چوبَ رو به نفر بعدی بدن!

خدایا شکرت که امسالم گذاشتی باشم برا نوکری.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۲ ، ۰۰:۱۳
ati mon
>امروز هرچی بگم خدارو شکر باز کمه، چون خیلی انرژی گرفتم و شادم! خدایا بازهم ممنون بنده نوازی کردی و لطفتو بیشتر از دیروزها نشونمون دادی!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۲ ، ۰۹:۰۸
ati mon

امروز صبحِ بارونی و دلپذیری داریم!

خدایا شکرت که برامون فرستادیش این رحمت لطیفتو

رفتم زیرش و خنکای وجودم شد، عطر خیسِ بارون!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۲ ، ۰۸:۳۸
ati mon

سپیده میگوید مرا چگونه بشام میرسانی؟

کاش یادم میماند بگویم با یاد خداوند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۲ ، ۲۲:۵۱
ati mon
تاحالا خیلی تولد رفتم، ولی جشن تولد امشب یه چی دیگه بود!
واقعاً از خجالت روحیه مون دراومدیم، مخصوصاً که دوستای تازه و قدیمی یه جا جمع بودن.
گاهی باید آدمای دور و بر آدم یکم تغییر کنن!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۲ ، ۰۰:۵۰
ati mon
همش یه روز از دخترام دور بودم!
نمیدونم چرا اینقد دلم براشون تنگ شد، اوندفعه که علی رو ولش کردم و با دخترا رفتم چرا دلم اینقد بیتابی نمیکرد پس!
     عجب دلی دارم، بهش گفتم یکم منصف باش همش از صبح تا شب که بیشتر نیست !
خوب پسر دسته گلت باهاته دیگه، ازش لذت ببر!
ولی باز کار خودشو میکرد!
 خداییش با پسرم تنها بودم خیلی بهم خوش گذشت.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۲ ، ۱۲:۰۷
ati mon