بعضی وقتا راه حلی جلو پای یه دوست میذارم که خودم نمیخوام از اون استفاده کنم!
خدا کنه نتیجه بده چون راهی براش نمونده!
زندگیش مث یه ریسمان پوسیدس که فقط چنتا نخش هنوز وصله، پس آخرین راههارو هم باید بره تا بعدها بدهکار دلش نشه!
بعضی وقتا راه حلی جلو پای یه دوست میذارم که خودم نمیخوام از اون استفاده کنم!
خدا کنه نتیجه بده چون راهی براش نمونده!
زندگیش مث یه ریسمان پوسیدس که فقط چنتا نخش هنوز وصله، پس آخرین راههارو هم باید بره تا بعدها بدهکار دلش نشه!
امروز هم باز این پسره گریه میکرد!!!
الان نصف مدرسشو رفته و این هنوز صبح به مامانش چسپیده، آیدا بهش گفت اله بیا بریم تو اینقد گریه نکن همه شیطونا اومدن و باهات دوس شدنا!!
چه حرفی!!!
خودش رو بزور میبرم مکتب حالا اومده اینو نصیحت میکنه!!
زنها خوی نصیحت گرانشونو نمیتونن کنترل کنن، مال آیدا ولی از الان فعاله
نمیدونم چرا هروقت دلم گرفته است میام یه سر بهت میزنم!
ینی کارم درس میشه؟
بازم توکل، کاری ازدسم ساخته نیست!
خیلی وقته نیومدم سراغت دفتر عزیزم، ازبس سرم شلوغ پلوغه اینروزا!
ولی دلم پیشت بوده.
میخوام خودمو محک بزنم ببینم میتونم اونیو که تو ذهنم هست واقعیش کنم!
دوره میبینم واسه مربی گری و نجات غریقی.
دوس دارم بتونم و مربی میگه از پسش برمیای!
دیروز رکورد گرفت ازم و امیدواررشدم از خودم، حالا دیگه خودمم میگم میتونم.
22 آبانه و تولد علی گلِ من، قربونش برم امسال 12 ساله میشه و برا خودش مردیه، یه مرد کوچیک که دلش خیلی مهربونه!
داشتن یه پسر دوس داشتنی و مهربون ینی خوشبختی که خدا بهم داده و من هم قدرشو میدونم .
خدایا ممنونتم و ازت خواهش میکنم که موفقیت و سلامتی پسرمو روزافزون ببینم بحق این روز بزرگ و وقت عزیز.
92/8/22
نهم محرم الحرام 1435ه ق
یه ساله دلم برا مثلِ فردا تنگه!
برا اینکه برم زیرزمین و وسایلای هلیمِ شب ِ هفتِ محرم رو بیارم بالا و شب گوشتاشو بار بذارم، وتا صبح دلم پیشش باشه که یه وقت زیرش زیاد وکم نباشه که فردا به چکنم بیوفتم!
و صبح زود که کمکا یکی یکی سر میرسن و میشن خادمِ امام حسین .
بعد بارگذاشتن دیگا و قل قل قشنگش!
بوی خوش هلیم که میپیچه تو خونه!
اومدن بچه ها از مدرسه و هم زدن هلیم و حاجت خواستنشون از آقا، هرکدومشون تند تند هم میزنن و چشاشونو میبندن، که نمیدونم چی میخوان ازش که اینقد عجله دارن و دلشون نمیاد که چوبَ رو به نفر بعدی بدن!
خدایا شکرت که امسالم گذاشتی باشم برا نوکری.
امروز صبحِ بارونی و دلپذیری داریم!
خدایا شکرت که برامون فرستادیش این رحمت لطیفتو
رفتم زیرش و خنکای وجودم شد، عطر خیسِ بارون!
سپیده میگوید مرا چگونه بشام میرسانی؟
کاش یادم میماند بگویم با یاد خداوند!