atimon

تا الان تو دفتر مینوشتم، یه دفتر، دوتا، سه تا.....یه نفر گفت توهم هستی!.. بیان .. شاید تو آخرین دفترم شدی!

atimon

تا الان تو دفتر مینوشتم، یه دفتر، دوتا، سه تا.....یه نفر گفت توهم هستی!.. بیان .. شاید تو آخرین دفترم شدی!

دلم نمیاد دلنوشته هامو تو یه دنیای بی در و پیکر رهاشون کنم، ولی از یه طرف هم میگم بذار برن و واقعا رها بشن.

آخرین مطالب

دلم را دوست دارم...

يكشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۴۲ ب.ظ

شاید زیادی پیش رفتم، شاید باید بی خیال بشم، یا خودمو به بی خیالی بزنم!

ولی اگه منم نخوام به سرزمین فکرهای بیهوده برم، اونها هستن که به مغزم کوچ میکنن

 یکی بهم  گفت؛ رهاشون کن و خودتو راحت کن!

 گفتم اگه جای من بودی میتونستی فکرشو نکنی!

گفت؛ آره

گفتم؛ مگه میشه،چجوری؟

گفت؛ من دلسنگینم!

ولی فکرشو که میکنم دل خودم بهتره، پس تاوانشم میدم!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۱۴
ati mon

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی